پردۀ اول یه رفیق داشتم به اسم اشکان. بابابزرگ پیری داشت که همون موقعها ۱۰۰ سال رو رد کرده بود و در تمام فصول سال با پیژامۀ راهراه و کت و بلوز پشمی و پیراهن یقه بسته، روی پلۀ جلوی خونه تلپ بود و آفتاب میگرفت. طبق گفتههای اشکان، بابابزرگش در دوران جوانی، یک زمین…
به احترام «پیرزن درون»
از دوران کودکی، صحنهای خاص از سریال بینوایان، در ذهنم موندگار شده و پاک نمیشه. جایی که ژانوالژان درحال انتقال ماریوس زخمی از راه فاضلاب به جای امن بود. حالا چرا اون صحنه؟ راستش نمیتونستم بفهمم یه آدم چطور میتونه از کانال پر از گُ… بدون خفهشدن رد بشه؟! (هنوزم نمیتونم بفهمم) اصلاً چطور میشه…
لطف یا خیانت؟
تجسّم صبح شنبه اونهم در میان جوّ سنگین و مهوّع این روزها نویددهندۀ یک روز عالی(!) بود که منو به مسلخگاه دعوت میکرد. از پلههای شرکت که بالا میرفتم، احساس میکردم پاهام قدرت نداره. انگار وزنههای سربی بهشون وصل بود. مطمئن بودم امروز هم یک دعوای اساسی داریم. حالا با کدوم کارخونه، الله اعلم. وارد…
از اعترافات یک جنایتکار
«… در مدت بیش از ۳۰سال وکالت دادگستری، تعداد زیادی زن و شوهر که برای طلاق مراجعه کرده بودن رو دوباره آشتی دادم…» این عبارت، از بیانات گُهربار یکی از اساتید بزرگوارمون در دانشکدۀ حقوق بود که هربار به انحاء مختلف با کلّی افتخار ازش یاد میکرد. از شما چه پنهون ما هم مثل یه…
ضربالمثلهای بیخاصیت
داستان از جایی آغاز میشه که وارد یک سوپر قدیمی و کوچیک شدم، از اونایی که هنوزم با لفظ بقالی میشناسیمشون. پیرمردی پشت پیشخان بود. خریدهام شد۹۵۰۰ که یه اسکناس ده تومنی بهش دادم. دنبال ۵۰۰ تومن پول خرد میگشت که برگردونه. از طرفی چون توقف دوبله کرده بودم (علیرغم خلوتی ظهر) باید زودتر برمیگشتم….
گدایان عصر ارتباطات
حوالی سالهای ۶۴ یا ۶۵ بود و کـلاس چهـارم ابتدایی بـودم. زنگ آخر ورزش داشتیم و بچههای کلاس، در دو گروه تشکیل تیم داده و فوتبال بازی کردن. البتـه زبونم لال، روم به دیوار از نوع شرطی (خدا از سر تقصیراتمون بگذره) درنهایت هم گند زدیم و شرطو باختیم و هرچی تو جیبمون داشتیم ریختیم…
در انتظار کفندُزد بعدی
هرچند حکایت “صـد رحـمـت بـه کفـندُزد اولـی” معروفتر از اینه که نشنیده باشین، اما با این حال فکر میکنم یادآوری مجددش خالی از لطف نباشه. گویا اون قدیما شخصی زندگی میکرد که به شغل شریف و ارزشمند(!) کفندُزدی مشغول بود. یعنی اگه کسی میمُرد و به خاک سپرده میشد، همون شب اول میرفت سراغش. نبش…
پیران قدیم، پیران جدید
بخش اول تابهحال به این پیرمردای بیکار دقت کردین که اکثراً دم درِ مسجد میشینن و تمام هنرشون در زندگی، پس انداختن یک دوجین بچه و توسری زدن به همسر (یا همسرانشون!) و ضعیفه خطاب کردن اونهاست؟ همونایی که سگرمههاشون توی همه و وقتی از کنارشون رد میشی اول باید سلام کنی و اگه خدای…
به خودمون رحم کنیم
فکر میکنم همۀ ما به همون اندازه که از افراد “زرنگ” و به قول عامیانه” تیز” خوشمون میاد و جذبشون میشیم، به همون میزان هم از افرادی که “احساس زرنگبودن” میکنن بیزار باشیم. بعید میدونم نیازی به مثال باشه. کافیست سر بچرخونیم تا نمونههای بیشماری در اطراف، فامیل، همکاران، آشنا، غریبه، دوست و دشمن ببینیم….
پرایمینگ ذهنی
اوایل ازدواج بین چند خونهای که برای سکونت دیده بودیم، یک انتخاب بین من و همسر گرامی مشترک بود. طبقۀ همکف منزلی نسبتاً قدیمی با حیاط بزرگ و اختصاصی و صاحبخونهای که از همکاران قدیمی پدرم بود. درواقع هردومون اهل آپارتماننشینی و لوکسگرایی و تجملّات نبودیم و هنوزم نیستیم و اساساً با زندگی سنّتی راحتتریم….