این پست رو با چند سوال آغاز میکنم:
درصورت بروز یک مشکل نهچندانجدی مثل سردرد، سرماخوردگیِ ساده، اندکی درد یا ترشکردن معده و امثال اینها، آیا به پزشک متخصص مراجعه میکنین یا طبیب سنّتی؟ دریافت دارو از داروخانه برای شما امنیت ذهنی بالاتری داره یا مغازۀ گیاهان دارویی؟ آیا از گروه افرادی هستین که درمان تمامیِ بیماریهای بشر رو در گیاهان دارویی میبینن یا اینکه اینها رو خز و بیکلاسی محسوب و دستبهدامن پزشکی نوین میشین؟ و خلاصه در یک کلام:
پزشک یا عطار؟
البته پاسخ به این سوال (به دلیل دهها پارامتر مختلف) کار راحتی نیست. ضمن اینکه بهنظرمیرسه دعواها و اختلافات بین طرفداران این دو حوزه (طب سنتی و پزشکی نوین) قرار نیست به این زودیها به پایان برسه. فکر میکنم بهتر باشه برای شفافتر شدن موضوع مثل همیشه وارد بیان خاطرات و ذکر مثال بشم:
پرشکنندگان از اینطرف پشتبوم
در اقوام، آقای مسنی داریم که مثل بسیاری از همسن و سالانش گرفتار سادهسازی بیش از حد در مفاهیم پزشکی و دارویی شده (و چه میکنه این سادهسازیها) راه میره و یهو میگه سرم سنگین شده پس چربی خونم بالاست! و سریع یه قرص آتورواستاتین میندازه بالا. یکی دو ساعت بعد میگه احساس میکنم فشارخونم رفته بالا و یه کاپتوپریل تناول میکنه. یه خورده معدهش سنگین میشه ۲ تا رانیتیدین میخوره و هرزمان هم که ایمان و اعتقادش به اثربخشی جاذبه زمین کم میشه، سریع یه قرص بیزاکودیل میندازه بالا! و ادامه داستان
یکی از اشیاء گرانبهای این بزرگوار که مثل ناموس مراقبشه، یک کیف حاوی انواع داروهای رنگارنگه. یا بهتر عرض کنم یک داروخانۀ متحرک با انواع و اقسام قرصهای باربط و بیربط. کافیه به زبون بیاری که فلان نقطه از بدنم درد میکنه، سریع یه قرص بهت میده و میگه این قرص مالِ دردِ همین نقطه از بدنه! (سادهسازی که عرض کردم همین بود)
چند بار مستقیم و غیرمستقیم بهش رسوندم که حاجی! اگه قرار بود هر دارویی فقط مربوط به درمان یک عارضۀ خاص یا یک نقطه از بدن باشه (اونم درحدی که تو بدونی!) خب چرا پزشکان بیچاره اینهمه سال جون بکنن و تحصیل کنن؟ یه جدول دوستونی میچسبونن رو دیوار بالای سرشون که یک طرف اسم درد نوشته شده و طرف دیگه اسم دارو! به همین سادگی
این بزرگوار هیچ اعتقادی به طب سنتی و گیاهی نداشته و بابت هر ناراحتی کوچیکی، آویزون این دکتر و اون داروخونه میشه. خدا نیاره روزی که پزشک بهش بگه باباجان. هیچیت نیست. یا اینکه زبونم لال، تعداد داروهایی که میده کمتر از حد تصوّر حاج آقا باشه. سریعاً انگهای مختلفی بهش میچسبونه که مودبانهترینش بیسواده!
پرشکنندگان از اونطرف پشتبوم
همۀ ما افراد زیادی رو دیدیم که با گردنی افراشته و غبغبی پُرباد در هر محفل و مجلسی، اعلام میکنن که در تمام عمرشون لب به داروهای شیمیایی نزدن. جالب اینکه جوری به این موضوع افتخار میکنن که انگار در عمرشون لب به حُقه وافور یا پایپ استعمال شیشه نزدن! این افراد معمولاً درمان تمام دردهای بشر رو در گیاهان میدونن. باورش سخته. ولی همسر حاجآقایی که در بالا عرض کردم در زمرۀ همین افراده. (نمیدونم چطور ۵۰ سال با هم زندگی کردن!) هر زمان خدمت حاجخانوم هستیم این عبارات پوچ و ابلهانه رو میشنویم:
دختر فلانی سردردی داشت که دکترها ازش قطع امید کرده بودن! بردمش پیش اصغرآقا عطار دارو گیاهی داد، خوبِ خوب شد!
پسر فلانی معده دردی داشت که دکترها ازش قطع امید کرده بودن! اینم بردم پیش اصغر آقا عطار با یک مشت علف خوبش کرد!
راستی اگه دقت کنیم معمولاً میبینیم که در خاطرات و بیانات این گروه عزیزان یک نقطه مشترک هست: چیزی به نام قطع امید کردن پزشکان! و هیچوقت هم یه آدم بیکار (اما پیگیر) پیدا نشده که بره یقۀ اون پزشکِ قطعِ امیدکننده رو بگیره و بپرسه مردک! آیا تو واقعاً قطع امید کرده بودی یا نه؟!
خب این از دو مثال مختلف. اجازه بدین یه گیر کوچولو به افراد گروه دوم بدم و بعد برم سراغ ادامه روضههام.
قبل از هرچیز خدمت حاجخانوم قصه و دیگر مدافعان متعصّب و سرسخت طب گیاهی و سنتی که به راحتی فاتحۀ قرنها زحمات علم پزشکی رو با یک جملۀ “من اعتقاد ندارم” میخونن عرض میکنم:
از بین بردن درد با درمان یک عارضه دو چیز متفاوته.
مثلاً دردمعده داری و زرتی میری عطاری. اونم یه مشت علوفه بهت میده. تو هم میجوشونی و چندروز میخوری و خوب میشی! بعدشم همهجا جار میزنی که: ایهاالنّاس! داروی درد معده فقط پیش اصغرآقا عطاره! بهم دارویی داد که خوردم و خوب شدم! دستش شفاست! نفسش مثل دَم مسیحاست! و …
اما بخش دردناک قضیه اینجاست که تو شاید هرگز متوجه نشی که عبارت “خوب شدم” در اینجا به معنای “درمان بیماری” نیست. بلکه فقط علائم درد از بین رفته.
شاید اون درد معده یکی از بهترین نعمتهای خداوند برای تو بود. چرا که به خاطر همین درد مجبور میشی بری پیش متخصص گوارش تا (برحسب سیر و نوع بیماری و مراحل تشخیص بالینی) مثلاً آزمایش اچپایلوری بدی که اگه مثبت بود با آنتیبیوتیک درمان بشی و اگه پیشرفتهتر بود آندوسکوپی بشی و ادامه داستان تا خدای نکرده تبدیل به سرطان نشه! آیا میدونی تعداد افرادی که دردمعده رو به وسیله گیاهان خوب کردن و بعد از چندسال (به دلیل ازبینرفتن درد و پشتگوشانداختن پیگیریهای پزشکی) بر اثر سرطان معده مُردن، چقدر زیاده؟
طرف، سالها درد زیرشکم رو با گیاهان دارویی از بین برده و وقتی فهمیده سرطان مثانه گرفته که خیلی دیر شده بود. یکی دیگه، سالها سردردشو به دلیل اعتقاد نداشتن به داروهای شیمایی با گیاهان دارویی از بین برد و زمانی فهمیده موضوع چقدر جدی بوده که تومور مغزی بیش از حد خطرناک شد و هزاران مثال مشابه. درصورتیکه میشُد از همون ابتدا راه درست رو طی کرد.
چند سال قبل برای خرید عرق رفته بودم عطاری (عرق کشمش نه ها! میخواستم عرق کاسنی برای مادرم بخرم). منتظر بودم آقای عطار، مشتری قبلی که زن و شوهری بودن با بچهای در بغل رو راه بندازه. داشت بهشون چند قلم داروی گیاهی میداد و میگفت که برای سوراخ قلب(!) بچه مفیده و باعث تقویت قلب(!) میشه. و از اون بدتر اینکه با اعتماد به نفس میگفت:
ـ بچه رو زیر تیغ عمل جراحی نبرین. دکترها فقط به فکر جیبشونن و الکی برای مردم عمل میتراشن! و از این دست خزعبلات
حوصله بحث کردن نداشتم. بهرحال اون هم از این راه ارتزاق میکرد و تجربه ثابت کرده در این مملکت، وقتی پای نان در میان باشه، عاملی به نام انسانیت مثل آب خوردن به باد میره.
وقتی پدر و مادر با کودکشون بیرون رفتن، ازش پرسیدم مطمئنی که سوراخ قلب بچه یا اینها خوب میشه؟ گفت من بچههای زیادی رو از این طریق درمان کردم!
در واقع، عارضهای که توسط آقای عطار و با سادهسازیهای همیشگی این صنف تحت عنوان سوراخ قلب عنوان شد، حفرۀ بین دو دهلیز قلبه که به عنوان ASD شناخته میشه و در بسیاری از کودکان به صورت مادرزادی وجود داره که خودبخود هم بسته میشه که در اینصورت نه نیاز به درمان دارویی خاصی هست و نه نیاز به تقویت قلب(!) توسط عطار. و اگه اندازۀ این سوراخ از یه حدی بیشتر باشه، تنها درمان قطعی، فقط جراحی قلب بازه که در هردو حالت، رفتن به عطاری هیچ خاصیتی نداره. (به نظر میرسه ساده سازی مباحث تخصصی قلب و عروق توسط این افراد باعث شده که تقویت قلب رو هم مثل تقویت قوه باه ببینن و براش نسخه بپیچن!) درنهایت از عطاری بیرون اومدم و کلّی دنبال اون پدر و مادر بیفکر گشتم تا باهاشون حرف بزنم. ولی پیداشون نکردم. امیدوارم مشکل خاصی براشون پیش نیومده باشه. هرچند اگه اتفاقی هم بیفته هیچوقت آقای عطار در بیان افتخاراتش برای مراجعین بعدی از شکست های خودش نامی نخواهد برد.
دوست عزیز متعصب به طب سنتی و گیاهی:
اگه درد شکم حاد پیدا کردی و دنبال درمان گیاهی هستی پس آماده این واقعیت هم باش که ممکنه آپاندیست عود کرده باشه و اونوقت نه تنها تمام عطاریهای دنیا نمیتونن برات کاری بکنن بلکه بعد از مرگ دردناک و فجیعت، خود خدا هم احتمالاً یقهتو میگیره و میگه: آدم نادون! من بهت عقل نداده بودم که وقتی اومدی اینجا فابریک تحویلم بدی! چرا نرفتی پیش پزشک متخصص تا با همون داروهای رنگارنگ شیمیایی و یه عمل جراحی ساده، سلامتی رو بهت برگردونن؟
امیدوارم افرادی که طرفدار دو آتشۀ طب سنتی و گیاهی هستن این واقعیت رو هم از یاد نبرن که رسیدن نمودار امید به زندگی مردمان بسیاری از کشورهای پیشرفتۀ دنیا به اعداد ۸۰ و ۹۰ سال، به مدد همین قرص های رنگارنگ شیمیایی و پیشرفت علم پزشکی بوده.
اگه همچنان با شنیدن کلمۀ آهن در گیاه اسفناج فکر میکنیم که باید کمبود آهن بدن رو از گیاه اسفناج تامین کنیم (ساده سازی مفاهیم) اما از اونطرف بد نیست بدونیم که میزان آهن موجود در یک عدد قرص فروس سولفات برابر با ۳۰۰ کیلوگرم اسفناجه! با این تفاوت که مقدار ناچیز آهن موجود در اسفناج نه درد دنیامون میخوره و نه آخرت. چون قابلیت جذب در بدن انسان رو نداره. مضافاً اینکه مقدار بالای اگزالات موجود در اسفناج میزنه دهن کلیّههامونم سرویس میکنه. (این مقدار وزن رو در جای دیگه ۲۳۰ کیلو دیدم و در جای دیگه ۴۰۰ کیلو! اگه رقم دقیقشو میدونین، لطفاً بگین تا تصحیح کنم. هرچند این یک نوشتۀ علمی نیست. مهم اینه که با این ارقامِ حدودی، منظور اصلی رسونده بشه)
اگه سرما خوردیم (البته از نوع ویروسی) و یه مشت علوفه جوشوندیم و تناول کردیم و عنبرنسارا (مدفوع الاغ یا دقیق تر عرض کنم: ماچه الاغ) دود کردیم و خوب شدیم یادمون باشه که اگه این کارها رو نمیکردیم بازهم بعد از چندروز خوب میشدیم! و این موضوع هیچ ربطی به معجزۀ پشکل الاغ نداره! واقعاً زشته که در قرن بیستویکم، ارزش آنتیبیوتیک رو (که جون میلیونها نفر رو نجات داده) با پشکل ماده الاغ برابر و یکسان بدونیم! ضمن اینکه در هر نوع علایم سرماخوردگی نیاز به مصرف آنتیبیوتیک نیست.
خب فکر میکنم به اندازه کافی اینور بومیها رو کوبیدم. برم سراغ اونور بومیها ( یعنی گروه اول)
یکی از مواردی که شخصاً سعی میکنم هرگز واردش نشم، چیزیست که از اون به نام بازی پزشکان یاد میکنم. مثلاً اگه در حال احتضار باشم، ملاقات با عزرائیل رو ترجیح میدم به اینکه قرار باشه بیشتر از نیمساعت در اتاق انتظار فلان پزشک بشینم که به دلیل ناآگاهی عامه مردم اونو پزشک حاذقی میدونن. بهترین درمانهایی که تابحال کسب کردم از پزشکان جوان بوده و میزان اعتمادم به اونها بسیار بیشتر از سپیدمویان بداخلاقیه که با بیمارشون کانه بیطار (دامپزشک) برخورد میکنن! (هرچند اشتباهات خندهداری هم از این گروه دیدم. اما بهرحال اونها هم حق اشتباه دارن)
اجازه بدین با ذکر مثال موضوع رو بهتر بیان کنم:
چند سال پیش در جاده، گرفتار سیل (به معنای واقعی) شدم. یعنی گِلِ روان! داستانش مفصله. صحنه وحشتناکتر از اینه قادر باشم در قالب کلمات عنوان کنم. به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کردم. ولی از شوک شدید این صحنه کل بدنم قفل شد و سردرد شدید و طاقتفرسایی بهم دست داد. هیچ مسکّنی قادر به رفع این سردرد نبود. بنابراین رفتم نزد متخصص مغز و اعصاب. یعنی تنها کار و عاقلانهترین کار ممکن.
آزمایش و نوارمغزی و امآرآی (همونی که میری توی تونل و خیلی باحاله) و این چیزها طی چندروز انجام شد. خوشبختانه جوابشون هیچ عارضهای نشون نداد. پزشک محترم بعد از دیدن نتایج گفت اینها تو رو سالم نشون میده. احتمالاً حملات میگرنیه! و قرار شد درمان رو از میگرن شروع کنه و چند تا قرص داد. (میگرن کجا بود دُکی جون؟)
ازش تشکر کردم ولی بهش نگفتم: دکترجان. از اینجا به بعد دیگه در صلاحیت شما نیست! (بازی پزشکان که عرض کردم همینه)
داروهاشو نگرفتم و رفتم پیش پزشک طب سنتی (البته ایشون پزشک هستن ولی در حوزه طب سنتی فعالیت دارن) و شرح ماجرا رو گفتم. تشخیص ایشون بههمخوردن اخلاط بدن بر اثر شوک شدید بود که نمیدونم خلط سودا بر صفرا غلبه کرده و بلغم اومده دم رو غالب کرده و خلاصه چیزایی که ازشون سردرنمیارم. یک فصد از رگ دست انجام داد و همزمان با خروج خون، احساس کردم سرم سبک شد و تا امروز (که نزدیک ۹ سال از اون ماجرا گذشته) هیچ نوع سردرد میگرنی نداشتم. (البته قبلش هم نداشتم)
نکتۀ اصلی اینجاست که اگه پزشک متخصص مغز و اعصاب خیالمو راحت نمیکرد که عارضه خطرناکی وجود نداره، هرگز پیش طبیب سنتی نمیرفتم که با برطرفکردن علائم سطحی درد، در درازمدت مشکل دیگهای برام ایجاد کنه.
چند ماه قبل، سنگینی عجیبی روی قفسه سینه داشتم. همراه با تنگی نفس. جواب آزمایشها نرمال بود و پزشک مربوطه مثل بقیه همقطارانش وقتی که از تشخیص عاجز شد، گفت عصبیه و بر اثر استرس کاره و اینها (البته قبلاً گرفتار پروسۀ تشخیص پزشکی قلبم بودم و از تست ورزش تا اکو و نهایتاً آنژیوگرافی رو هم انجام داده بودم)
بنابراین زمانی که خیالم راحت شد که مشکل خاصی از نظر پزشکی وجود نداره رفتم پیش پزشک طب سنتی. تشخیص جمع شدن سودای خون داد. رگ اکحل دست راستم رو شکافت و همزمان با خروج خون سیاه و غلیظ (که میگفت سودای سوخته جمع شده در بدنه) لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه اون وزنه سنگین از روی قفسه سینهام برداشته شد. تا حدی که میگفتم دکترجان نبندش. بذار همینطور خون بیاد!
در هردو مورد فوق، بعد از اطمینان از سلامت جسمی توسط پزشکان متخصص، دست به دامن طب سنتی شدم و اعجاز اون رو هم به چشم خودم دیدم.
فکر میکنم تا حدی تونستم موضوع رو باز کنم و بگم که نه با مورد اول مشکل دارم و نه مورد دوم. به شرط اینکه جایگاه هرکدوم (طب سنتی و طب مدرن) مشخص باشه. بذارین از جهت دیگهای هم مثال بزنم:
اگه بدن خودمون رو مثل موتور ماشین در نظر بگیریم، شاید بشه اینطور مقایسه کرد که بعضیوقتا کم شدن کشش و قدرت ماشین میتونه از کثیف شدن فیلتر بنزین یا سنسور دور آرام و این چیزا باشه و نیازی نیست وقت مکانیک رو بگیریم و خودمون میتونیم با تعویض فیلتر بنزین یا تمیز کردن استپر موتور، ماشین رو سرحال کنیم (طب سنتی)
اما زمانی هم هست که کم شدن کشش ماشین به دلیل شکستن یکی از پیستونهاست. اینجا دیگه باید به مکانیک (یعنی پزشک متخصص) مراجعه کرد تا موتور ماشینو بیاره پایین و تمیزکاری فیلترها و استپر هیچ دردی رو دوا نمیکنه.
یه نکته کوچولو هم در مورد گیاهان دارویی بگم و بعد برم سراغ بقیه داستان:
نیازی به جنگ و دعوا نیست. همۀ دنیا به این نتیجه رسیدن که گیاهان دارویی، برای بدن انسان مفید هستن و در بعضی موارد هم نتایج فوقالعاده ای گرفته شده. اما لازم نیست برای اینکه از فواید آویشن بهرهمند بشیم حتماً یک مشت آویشن بریزیم و دم کنیم و به زور بخوریم. میتونیم از سافتژلهای گاسترولیت استفاده کنیم که حاوی عصاره خالص آویشن بوده و شرکت باریجاسانس زحمت تهیه اونا رو کشیده.
اگه سرفه میکنیم و نیاز به داروی گیاهی خلط آور داریم، میتونیم به جای دم کردن چند مشت گیاه مختلف مثل ختمی، رازیانه، مرزه و امثالهم، عصارۀ خالصشون رو مصرف کنیم که تحت عنوان شربت تیمیان توسط شرکت داروسازی مینا تهیه شده و در این موارد بهتر از اکسپکتورانت عمل میکنه.
همه میدونیم که گیاه شوید برای کم کردن چربی خون مفیده. اما دلیل نمیشه که برای این کار بریم روزی ۳ کیلو شوید بخوریم! شرکتهای مختلف داروسازی کارمونو راحت کردن. مثل ایرانداروک که با ساخت قرص آنتوم به خوبی در این زمینه پیشتازه.
قرنهاست که خواص گیاه شیرینبیان برای التهاب و تسکین زخم معده (توجه فرمایید: عرض کردم تسکین، نه درمان) اثبات شده. اما همین گیاه به ظاهر بیضرر، حاوی مادهای به اسم گلیسیریزین بوده که میتونه باعث بالارفتن فشارخون بشه و خطرناکه. خوشبختانه امروز ما میتونیم به جای مصرف مستقیم این گیاه، از قرصهای د-رگلیس که عصاره خالص شیرینبیان هست (و ماده مضر گلیسیریزین رو در کارخونه ازش جدا کردن) استفاده کنیم.
کنگر فرنگی خیلی خوبه. کلّی خاصیت داره. مخصوصاً برای پاکسازی کبد. حالااز کجا پیدا کنیم؟ اصلاً مگه میشه خوردش؟ برای این منظور میتونیم به راحتی از قرص آترومُد (اکثر داروخونهها به اشتباه، آترومِد تلفظش میکنن) استفاده کرده و از فواید کمنظیرش بهرهمند بشیم.
و صدها مثال مشابه. هرچند مصرف خودسرانه گیاهان دارویی هم تایید نمیشه. چه به صورت عصاره (یعنی داروهایی که عرض کردم) و چه به صورت طبیعی.
البته در رفتار پزشکان هنگام تجویز نسخه، به راحتی میبینیم که پزشکان قدیمیتر، همچنان بر سر مواضعشون ثابتقدم بوده و در نسخه شما داروی اکسپکتورانت مینویسن اما پزشکان جوانتر از تیمیان و توسیان و اینگونه داروهای گیاهی (که در کارخونه تولید شده و دارای اسم تجاری هستن) استفاده میکنن. یکی از دلایل اعتماد بیشترم به پزشکان جوان، همین انعطافپذیری اونها و عدم مقاومتشون در برابر تغییرات دنیای امروزه که متاسفانه این موضوع رو در پزشکان قدیمی کمتر شاهد هستیم.
برگردیم سراغ سوال اصلی:
پزشک یا عطار؟
فکر میکنم بد نیست به جای لجبازی و اعلام اینکه من به این اعتقاد ندارم و به اون یکی اعتقاد دارم (مشابه حمایت کورکورانه از فلان تیم فوتبال) کمی نگاه خودمون رو از رنگهای سیاه و سفید خارج کرده و نیمنگاهی به رنگ خاکستری بندازیم (میلیونها طیف رنگ دیگه پیشکش)
شاید بهتر باشه قدیمیترها رو به حال خودشون بذاریم. اما خودمون در دوران جوانی، درگیر این جمود فکری و تعصب نباشیم و جایگاه و اهمیت هرکدوم از این حوزهها رو بشناسیم.
امیدوارم پزشکان محترم با قبول بعضی حقایق، کمتر به حوزه طب سنتی گیر بدن و همچنین طبیبان سنّتی هم از اینهمه اعتمادبهنفس کاذب و ادعای درمان تمام بیماریها (چه علاجپذیر و چه لاعلاج) و نیز سادهسازیهای کودکانه در حوزههای تخصصی پزشکی دست بردارن.
پ.ن) نام داروهایی که عرض کردم بر اساس حافظهام از چندسال قبل و دوران ارتباطات با کارخانجات داروسازی بود و ممکنه چندان با علم روز هماهنگ نباشه و قطعاً داروهای جدیدتری وارد داروخانههای کشورمون شدن. ضمن اینکه مجدداً تاکید میکنم این یک پست علمی نیست و مهم، رسوندن منظور نهایی به مخاطب عزیز بود.