به اسم رقابت
متاسفانه از دوران کودکی و شروع شکلگیری شخصیت، تفکر و روش نادرستی در نوع تربیت اکثر والدین ما حکمفرما بوده و هنوز هم هست. به این معنا که اگر گفتار یا رفتاری همراه با نارضایتی از وضعیت موجود به والدین خود منتقل کردیم، با عکسالعملی تکراری از سوی آنان مواجه شدیم که به مرور زمان، نوعی تخدیر و احساس خوب بر پایۀ بدبختی دیگران را برایمان ایجاد کرد.
به طور مثال اگر منِ کودک، اسباببازی خوب یا دلخواهم را نداشتم و اعتراضی میکردم، والدینم برای ایجاد حس خوب، مثالی از یک موجود بدبختتر از خودم میزدند که:
ـ ببین اون بچه اصلا این اسباببازی رو نداره.
یا
ببین پدر و مادر اون بچه پول ندارن که اسباببازیِ تو رو براش بخرن!
و منِ کودک هم ناخودآگاه خوشحال میشدم از اینکه آن کودک، این اسباببازی را ندارد و چهبسا خوشحالتر میشدم از اینکه پدر آن بچه به اندازۀ پدر من پولدار نیست.
اگر کفش نداشتیم، با دیدن کسی که پا نداشت، خدا را شکر کردیم و یاد گرفتیم که بر پایۀ بدبختی دیگران شاکر درگاه الهی باشیم و درنهایت آموختیم که اگر ما داشتیم و دیگران نداشتند احساس خوشبختی کنیم.
در بین چنین اندیشههایی رشد کردیم و بزرگ شدیم. چرخهای اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعه در دستان ما شکل گرفت اما هیچگاه نفهمیدیم که زندگی، نوعی بازیست که قواعد خاص خود را دارد.
کاسب شدیم و با زیرپاگذاشتن قواعد کسب و انجام اعمالی مثل زیرفروشی و ارزانفروشیهای بیدلیل و بیچاره کردن کاسب همسایه، پیشرفت کردیم و شاکر درگاه الهی شدیم.
تولیدکننده شدیم و قواعد بازی را رعایت نکردیم و با کاهش کیفیت، سعی بر گرفتن سود بیشتر داشتیم و مشکلات کوچک و بزرگی در تولید و صنعت بهوجود آوردیم.
صادرکننده شدیم و برای کسب کمی سود بیشتر، آبرو و حیثیت ملی کشورمان را به بازی گرفتیم و درنهایت هم با کمال تاسف، اسم بسیاری از این حرکات و اصول غیر انسانی را رقابت گذاشتیم و چه لباسهای زیبایی هم بر تن این رقابت پوشانیدیم.
آیا تابهحال به این موضوع فکر کردهاید که چه کثافتکاریهای عظیمی در جامعه و دنیای ما به اسم رقابت در حال انجام است؟ ورزشدوستان عزیز به راحتی میتوانند دهها مثال مختلف از ناجوانمردیهایی که در عرصۀ رقابتهای ورزشی برای کسب مدال یا رتبۀ بهتر اتفاق میافتد، برایمان بگویند.
در حوزۀ بازاریابی و فروش هم وضعیت تفاوت چندانی نمیکند. دستور به مزاحمت و آویزان شدن از مشتری، آخرین(و احتمالاً بهترین) راهکاری است که توسط مدیران مدعی، به پرسنل دیکته میشود و همچنان موجود بیچارهای به نام مشتری باید تاوان این مزاحمتها را بدهد که قبلاً به آن اشاره شد.
البته حوزۀ دیگری هم هست که به دلیل وصلت غیرشرعی پدر و مادرش، بهترین مثالها را در این رابطه میتوان از دلش درآورد: سیاست! (که صد البته به علت عدم وجود تناسب بین قطرِ چوب با آستین حقیر ترجیحاً وارد آن نمیشوم!)
نکتۀ دردناک اینجاست که ما انسانها علیرغم پیشرفتهای شگفتانگیزی که در طول تاریخ و در حوزههای مختلف داشتیم، اما در حوزۀ رقابت هرچقدر جلوتر آمدیم به جای پیشرفت، پسرفتهای بدتری کردیم.
به وضوح میبینیم که امروز اگر بحثی از رقابت جوانمردانه و رعایت قواعدبازی بشود، برای یافتن مصداقهای عینی آن، ناخودآگاه به گذشتهها رجوع میکنیم.
از گذشتههای نه چندان دور که تعریف جوانمردی در رقابت را از رفتار مرحوم جهان پهلوان تختی دیدیم و شنیدیم. تا گذشتههای کمی دورتر که حرکت معروف پوریای ولی در میدان زورآزمایی تبدیل به ضربالمثل معروفی شد که جوانمردی را بر پایه آن محک زدیم و هنوز هم میزنیم. تا گذشتههای خیلی دور(یونان باستان) که اطلاع از فلسفۀ رقابت و ایجاد بازیهای المپیک چیزی بجز خجالت و شرمندگی برایمان باقی نمیگذارد.
محمدرضا شعبانعلی در ترجمه و فایل صوتی ارزشمند Top Dog به زیبایی از واژه “آرتاس” نام برده که علت اصلی تاسیس بازیهای المپیک، برخلاف آنچه تصور میشود، گذراندن اوقات فراغت یا رقابت به سبک و سیاق امروز نبود، بلکه رسیدن به مرحله “آرتاس بودن” بود.
در آن زمان آرتاس یک صفت بود.
کسی که آرتاس داشت یعنی شجاع بود،
یعنی به قوانین مقید بود،
یعنی استراتژی را میشناخت و بهکار میگرفت،
یعنی ذهن و جسمش به یک اندازه وسیع و قدرتمند بود….
واقعیت دردناک اینکه معادل دقیقی برای ترجمه این واژه(Aretas) در زبان فارسی وجود ندارد!
البته در دوران رقابتهای امروز، این صفت عالیِ انسانی و نایاب (آرتاس بودن) بیشتر به طنز شبیه است تا واقعیت. از طرفی اینطور به نظر میرسد که نه تنها پیشرفتی در معنا و مفهوم واژۀ رقابت در انتظارمان نیست بلکه برعکس، کمکم درحال نزدیک شدن به دوران چنگ و دندان و پیشبینی معروف منتسب به اینشتین هستیم که وقتی از وی پرسیدند جنگ جهانی سوم چطور خواهد بود گفت:
«جنگ جهانی سوم را نمیدانم. ولی مطمئنم در جنگ جهانی چهارم ملّت با سنگ و چوب و چماق به جان هم خواهند افتاد» .
(و البته اعتقاد شخصی خودم بر این است که اگه قرار باشد در جنگ جهانی پنجم، ملتها با سلاحی به نام “فحش خ… و م…“ به جنگ هم بروند، قطعاً ما ایرانیان به عنوان ابرقدرت دنیا شناخته خواهیم شد چرا که سربازانمان هر روز در میدان شبکههای اجتماعی مشغول تمرینات نظامی سنگینی هستند!)
شخصاً به واژههای رقیب و رقابت به معنا و مفهومی که امروز جا افتاده (یعنی پارهکردن یکدیگر با چنگ و دندان، اما در ظاهری فرهیخته و باکلاس) اعتقادی ندارم. بارها دعوت همکارانم در برندهای رقیب را پذیرفتم (البته نه برای همکاری! که این کار از خط قرمزهایم میباشد) و در زمانهایی مثل برپایی نمایشگاه یا سمینار، با این رقبای عزیز، گپوگفتی داشتهام.
اتفاق افتاده اگر رقیب ما راهنمایی خواسته با صداقت پاسخ شنیده تا بتواند بخشی از بازار را به دست بگیرد. ماحصل تمامی عرایضم در یک کلام این است: هرگز بابت این صداقت ضربه نخوردم. ضمن اینکه عنصر تمامیتخواهی را هم یکی از ارکان و دلایل رقابتهای کثیف به سبک امروزی میدانم.
برای روشنتر شدن موضوع، از مثال همیشگی خود که بارها در سایتها و دیگر محیطهای اینترنتی عنوان کردهام، بهره میگیرم:
تصوّر کنید کنار یک رودخانۀ زیبا چند ماهیگیر(مثل آدمیزاد!) قلاب به دست در انتظار صید ماهی هستند. آنان باید سکوت را رعایت کنند. طعمهها را با آزمون و خطا و افزودن چاشنیهای مختلف آمادهسازی نمایند. اگر سیگاری هستند نباید سیگار بکشند تا دستشان به طعمه خورده و ماهی از بوی ناآشنای تنباکو فراری شود(مخصوصاً در مورد صید ماهی آمور) و رعایت دهها پارامتر دیگر؛ تا در رقابت و زورآزمایی بین هوش خود با طبیعت پیروز شده و نهایتاً چند ماهی بگیرند.
ماهیگیرانِ قلاب به دست در اینجا به معنای مدیران و صاحبان برندها هستند که در یک رقابت سالم به دنبال صید بیشتر (اما با رعایت اصول و قواعد) میباشند. رودخانه و منابع آبزیان هم به معنای بازار هدف و مشتریان.
اما ناگهان یک جانور انساننما از راه میرسد و بدون توجه به شرایط، نارنجک دستسازی در آب میاندازد. صدای انفجار در فضا میپیچد و متعاقب آن جنازۀ صدها و بلکه هزاران ماهی و بچهماهی سطح آب را فرا میگیرد. جانور انساننمای قصه ما هم پیروزمندانه چند ماهی بزرگ جدا کرده و در میان بهت و حیرت(به قول امروزیها: چهرۀ پوکرفیس) ماهیگیران دیگر، با غرور ناشی از احساس پیروزی در رقابت آنجا راترک میکند.
این شخص نه تنها مانع دستیابی دیگران به یک صید سالم میشود بلکه به مرور، باعث نابودی منابع اصلی هم خواهد شد و بدون شک در بلند مدت ضرر و زیان این حرکات دامان خودش را هم خواهد گرفت. (اتفاقی که در بازار امروز شاهد هستیم)
پایان بخش یازدهم