یه کتاب خودآموز زبان روسی تو خونه داشتیم که هیچوقت سراغش نرفته بودم. چون احتمال میدادم که این زبان خارجی نه به درد این دنیام میخوره و نه به درد آخرت (در این مورد گویا زبان عربی نقش بهتری ایفا میکنه!)
دوران جوانی، برای مدتی فروشندۀ یک فروشگاه بودم که بسیاری از مشتریان اونجا رو خلبانان و پرسنل پرواز اهل کشور روسیه تشکیل میداد. این جریان مربوط به زمانیست که توپولوفها به همراه راننده و کمک راننده (ببخشید خلبان و کروی پرواز) روسی توسط بعضی ایرلاینهای ایرانی اجاره میشد. خلبانان مذکور هم ساکن خونهای بزرگ در اون محله بودن که توسط یک ایرلاین تازهتاسیس به عنوان خوابگاه خلبانان روس تهیه شده بود.
اوایل کار به انگلیسی شکسته بسته با اونها ارتباط میگرفتم. کمی بعد یاد خودآموز زبان روسی فسیل شده در خونه افتادم و برش داشتم و هروقت بیکار میشدم چندکلمۀ روسی حفظ میکردم که نتیجهش شگفتانگیز بود! وقتی به زبان مادریشون حرف میزدم چشماشون برق میزد و به طرزی باورنکردنی در میزان خریدشون هم تاثیرگذار بود. حتی چندتاشون هم گیر داده بودن که هروقت اومدی روسیه مهمون ما باش و از این خزعبلات (انگار روسیه همین کوچه بغله!)
مدت زیادی لازم نبود تا این مزیت رقابتی باعث بشه که فروشگاههای رقیب ما، دیگه رنگ این مهمانان عزیز رو نبینن.
.
قبل از سفر ارمنستان (شهریور ۹۵) در طول پرواز، کمی با زبان ارمنی آشنا شدم و تونستم چند جمله اصلی و بدردبخور حفظ کنم. هتل محل اقامتمون یک هتل بزرگ بینالمللی در شهر ایروان بود (هتل دابل تری) که مسافران زیادی از کشورهای مختلف داشت که اکثراً به انگلیسی حرف میزدن. روز اول اقامت، موقع خروج از هتل، یه احوالپرسی دوستانه به زبان ارمنی با خانم محترم مسئول پذیرش انجام دادم. اگه بدونین چیکار کرد (بخدا کار خاصی نکرد! فکر بد نکنین. اتفاقاً دختر بسیار با تقوا و بافضیلتی بود)
برق نگاه و ذوق وحشتناکی که از خودش نشون داد جوری بود که احساس کردم الان می پره و منو یه ماچ آبدار میکنه و گند میزنه به ۷۰ سال عبادتم و رسوای عام و خاص میشم. این خانوم محترم تا آخرین روزی که اونجا بودیم به مدد همین چند کلمه، محبت ویژهای به حقیر داشت. حتی یک بار هم کلوچه دستپخت مادرش رو برام آورد که بسیار بدمزه بود.
.
چند سال پیش در نمایشگاه شانگهای چین که مذاکرات به زبان انگلیسی انجام میشه، جوانی بیست و چند ساله فقط به مدد آشنایی اولیه به زبان چینی و ارتباطی که با مالک یکی از کارخونههای اونجا گرفت (تا دیروزش همدیگه رو ندیده بودن) باعث شد که هم اکنون به عنوان مدیر بازاریابی و فروش بخش خاورمیانه اون شرکت مشغول به کار باشه. جالب اینکه طی جلسهای که با این بزرگوار داشتیم دیدیم که تفاوت بین علم فروش و خربزه رو هم نمیدونه! (چیزی مثل خود من)
همکار بنده (که در اون جلسه حضور داشت) هنوزم آتیشش خاموش نشده! میگه همه جام میسوزه که این پسرۀ بیسواد خرشانس(!) چنین پست و مقامی داشته باشه و حقوق نجومی به دلار بگیره اونوقت ما از صبح تا شب برای چندرغاز سگ دو بزنیم. به دوستم توضیح دادم که معنای واژه خرشانس در اینجا یعنی کمر همّت بستن و مواقع بیکاری یک زبون غیر از انگلیسی یاد گرفتنه.
.
در یک سازمان خصوصی به چشم خودم دیدم که آشنایی شخص مدیرعامل به زبان عربی (چون مادرش عربزبان بود) چه اثر مثبتی در روند عقد قرارداد با کشور کویت داشت. چرا که هیچکدوم از تولیدکنندگان رقیب در اون حوزه، علیرغم اینکه آفرهای بهتری هم در آستین داشتن اما قادر به تکلم این زبان نبودن. به همین سادگی
مجموع عرایضم اینه که با اهل هر کشور اگه بتونیم در حد چند جمله به زبان مادریش حرف بزنیم (مخصوصاً در جایی که همه انگلیسی بلدن) نتیجه خیلی مثبتی رو خواهیم دید.
به یکی از نوجوونهای فامیل که برخلاف تصورم، دنبال کسب یک مهارت جدید (بجز بازی با گوشی موبایل و کامپیوتر) بود گفتم روزی یک ساعت زمان بذار و زبانی متفاوت از عرف رایج در جامعه یاد بگیر. گفت یعنی چی؟ گفتم جایی که همه رفتن دنبال انگلیسی و این زبون رو بلدن، تو برو روسی، چینی، ژاپنی، کرهای، عربی، سواحل آفریقایی، قبایل کومور و بطورکلی هر زبونی که متفاوت از روال عادیه یاد بگیر. مطمئن باش اثرات مثبت این متمایزبودن رو در آینده خواهی دید.
هرچند این موضوع مربوط به مدتها قبل بوده و امروز مطمئن نیستم که یادگیری زبان خارجی برای فرداها مفید خواهد بود یا خیر.